| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
«آن دو كه يكي هستند و مي توانند دنيا را نجات دهند و يا نابود كنند...»
مقدمه:
من افسانه هستم!
دست مرگ هرگز مرا نخواهد ربود. بیماری در من اثر نخواهد کرد. در چهره ام بنگر، حدس زدن سنم کاری بس دشوار است، این در حالی است که در سال 1330 میلادی به دنیا آمده ام، بیش از ششصد و هفتاد سال پیش.
در گذر سال ها، حرفه های مختلف داشته ام: پزشک، آشپز، کتاب فروش، سرباز، آموزگار زبان و شیمی، هم دزد و هم مأمور قانون.
اما پیش از همه ی این ها کیمیاگر بوده ام: اولین کیمیاگر.
از من به عنوان برترین کیمیاگر تاریخ یاد می شد. پادشاهان، شاهزاده ها، امپراطورها و حتی شخص پاپ، همه و همه به دنبال من بودند. من توانایی تبدیل فلزات بی ارزش به طلا را داشتم؛ می توانستم سنگ های معمولی را به جواهرات گرانبها تبدیل کنم؛ اما از همه ی این ها مهمتر، از دل کتاب جادوی کهن، راز زندگی جاودان را کشف کردم.
اکنون همسرم، پرنل، و کتاب ربوده شده اند.
بدون وجود کتاب، من و او پیر خواهیم شد. به تدریج تحلیل می رویم و سرانجام وقتی که ماه کامل شود، خواهیم مرد.
با مرگ ما، اهریمنی که سال های سال در برابرش جنگیده ایم، سرانجام به پیروزی خواهد رسید. نسل باستان، بار دیگر زمین را تحت سلطه ی خود خواهد گرفت، و انسانیت را از چهره ی زمین خواهد زدود.
اما من به سادگی تسلیم نخواهم شد.
چرا که من نیکولاس فلامل جاودانم.
5 شنبه، 31 می
سانفرانسیسکو،
برگرفته از دفتر خاطرات نیکولاس فلامل کیمیاگر
تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد |